مردی که  با تمام یوز پلنگ های زمین دویده بود، آرام                   

 

چه کسی در من
چنین گنگ و نا مطلوب
می‌خواند آواز.
مادرم ناخوش
دیشب خواب مرا می‌دید
دیر یا زود خواهم مرد

"بیژن نجدی"

 

با روز اسبریزی شناختمش، با ان حس و حالی که از دست کشیدن به یالهایش تعریف می کرد،بعدها که چند بار "یوز پلنگها" را خواندم مطمئن شدم که این آدم از یادم نمی رود،چارده سالی داشتم که مرد از دنیا رفت،چند سالی بعد از مرگش شعرهایش هم چاپ شد و مرد شاعر کلی عزیزتر شد برای همه...

از لی لی اسلامی ممنون که فرصتی داد تا برای بیژن نجدی بنویسم برای مردی که مثل باران بود زلال، با برکت و آرام

 

1. مردی که با تمام یوزپلنگ های زمین دویده بود  یاد داشت من درباره بیژن نجدی برای صفحه نگاه سوم دنیای اقتصاد

 

2. برای بیژن نجدی و یوز پلنگهای مغمونش یاداشت سارا در باب کتاب "یوز پلنگانی که با من دویده اند"

 

 

امروز عصر شعری هم در دانشکده داشتیم که اسمش را گذاشته بودیم" روزهای آخر اسفند" دوست عزیز حسن همایون لطف کرده اند و در بابش نوشته اند...جای تشکر دارد این همه لطف و به رسم ادب باید از تمامی دوستانی که امروز آمدند تشکر بکنم خاصه حسن همایون و حفیظ ا...شریعتی

 

...