من سال ۸۴ برای اولین بار وارد دانشکده ارتباطات شدم و یک راست رفتم سراغ دفتر دکتر کیا تا با تغییر رشته ام از اقتصاد پول و بانکداری به ارتباطات با گرایش روزنامه نگاری موافقت کند. دیروز دوباره رسما به دانشگاه برگشتم بعد از ۶ سال از اولین روزی که پایم را به این دانشکده گذاشتم. هنوز هم د انشکده مثل آن روزها کوچک است و شلوغ و تنها فرقی که با روزهای سال ۸۴ کرده این است که سرتاسرش را دوربین های امنیتی کار گذاشته اند و استادها نیز کمی پیرتر شده اند.

روزی که من برای اولین بار به این دانشکده آمدم دکتر عبدالهی هنوز زنده بود، دکتر معتمد نژاد هنوز در دانشکده اتاق داشت و دکتر میرعابدینی هنوز هم دانشجوی دوره دکترا بود، آن روزها حسن نمکدوست هنوز اخراج نشده بود و یونس شکرخواه همچنان معلم کلاس های این دانشکده بود...اما امروز دیگر هیچ یک از این ها در دانشکده کوچک ارتباطات وجود ندارد.

من دوباره برگشتم با همان شوق و شوری که بار اول داشتم، اما با این تفاوت که این بار اتاق تمام اساتید را مثل کف دستم بلدم، یک سری از این اتاق ها برای من حکم اتاق پدرم را دارند که وقتی دلم می گیرد و یا نیاز به راهنمایی دارم در آن ها را می کوبم و رخصت می خواهم و داخل می شود و الحق که در تمام این سالها ساکنین این اتاق ها در حق من که دانشجویی مانند ۲۰۰۰ دانشجوی دیگر آنجا بودم، برایم پدری کردند.

دوباره برگشتم با این تفاوت که این بار تنها هستم...