مثل سيب‌هاي سرخ مغان


...

گفتم دوستت دارم

و زيباتر شدم

شاخه های بید برایم رقصیدند

در لبانم انارها ترک خوردند

...

زانوهایم...

زانوان شترها شدم

 به وقت ديدن یک آبگیر کوچک تنها

لرازن و اميدوار

هی امیدوارانه لرزیدم

گفتم دوستت دارم

و پوستم

... پوستم كشيده تر

سرخ مثل سيب‌هاي مغان  شد

گفتم دوستت دارم

و جهان زيباتر شد

نقاش های عجیبی هستند

                          واژه ها

قوچ هاي پير

براي ميلاد شاكر و عليرضا فرزين
دوست داشتني‌ترين
...


اي آشنا نگاه تو با زخم هاي من

با من بخند

 گزمه و پاییز رفتنی است

وقتي كه نيست خنده‌ات اي خوب مهربان

اين شهر بدقيافه مرموز مردني است

با من خمار و هروله و نشئه و غم است

با تو شراب خنده كه لاجرعه خوردني است

هر بار مي رسم از راه

                         مي رسي

با يك سبد ترانه كه يك عمر خواندني است