مثل سيبهاي سرخ مغان
...
گفتم دوستت دارم
و زيباتر شدم
شاخه های بید برایم رقصیدند
در لبانم انارها ترک خوردند
...
زانوهایم...
زانوان شترها شدم
به وقت ديدن یک آبگیر کوچک تنها
لرازن و اميدوار
هی امیدوارانه لرزیدم
گفتم دوستت دارم
و پوستم
... پوستم كشيده تر
سرخ مثل سيبهاي مغان شد
گفتم دوستت دارم
و جهان زيباتر شد
نقاش های عجیبی هستند
واژه ها
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 18:41 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه