بی جنگ بی عصیان
دست میگذاری روی شقیقهام
دستان تو شبیه چارپایه اعدام است
از پیشانی ام می گذری
و در ریشه موهای سپید مردی می جنبد
مردی بی عصیان، بی جنگ، بی شورش
دستان تو شبیه چارپایه اعدام است
باید خلاص کنی
وقتی که پشت این شقیقه
عمری است مردهای بیشمار منتظر عصیانند
و من
هر روز صد بار از دست های غریبه به آنها شلیک می کنم
دستان تو اما چیز دیگری است
باید خلاص کنی
با یک نوازش ارام
روی شقیقه مردی که سیاهش سپید می شود
بی جنگ
بی عصیان
بی شورش
دستان تو چارپایه اعدام است
هر روز از روی شقیقه ام بگذر
مهربان و عصیانگر
بگذر...
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۳ ساعت 9:5 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه