...
اي التقاط سيب و انگور و ترانه
بانوي ناب شعرهاي عاشقانه
ديريست دلتنگست شهر بيهياهو
دلتنگ آن لبخند، آن لحن زنانه
پاشو شبيه موجهاي سرد و لرزان
بشکن، در آغوش نحیف و سرد خانه
بانوي آب و آتش... ای مجموع اضداد
لبخند باش و گریه کن با هر بهانه
بنشین دوباره حرف های ساده ات را
با من بگو، با من بگو از این زمانه
بگذار تا من بعد از این محصور باشم
از شش طرف در واژه های عاشقانه
#
بنشین و بگذار از نوازش های دستم
آشفته گردد باغ موهات ...عاشقانه
بنشین و باور کن که معمولی ست دنیا
بر عکس آن افسانه های عاشقانه
فرصت بده تا دوستت باشم، بمانم
معمولی و ساده ...ولیکن عاشقانه
بگذار بر سرخ و سفید و زرد موهات
پاییز باشم، هی برقصم...عاشقانه
بانوی نامعمول من، دنیا قشنگ است
دنیای ساده، سخت، اما... عاشقانه
پی نوشت 1:
تو بانوی ِ خسته بیدار شدن های ِ بی دلیل ِ صبحی
من مرد پرسههاي بي دليل شبانه
او رفيق ضعفهاي بيدليل وقت ظهر
این اسیر بی دلیل چهره های سرد
ما یک جماعتیم
ما بی دلیل
ما یک جماعت بی دلیل دلتنگيم
دلتنگیم...
پی نوشت 2:
به تعمد 6 قافیه آخر آن غزل را تکرار کرده ام...