تصور
...
مردي تصور كن، هي بر دوراهيها
مردي كه خاموش است؛ مانند ماهيها
هي مَعطل رفتن، هي مَعطل ماندن
مردي كه درگير است با خودنخواهيها
تصوير كن يك رود؛ با سنگ همبستر
رودي كه ميخندد بر سنگْسختيها
انگار كن باران؛ انگار كن برف است
مردي كه كامل شد؛ لاي تباهيها
مردي كه مي جنگد، مردي كه ميميرد
مردي كه ميخندد؛ مرد دو راهيها
...
بانو بيا اين بار؛ با عشق بهتر شو
بيرون بكش من را...از اين سياهي ها
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم دی ۱۳۹۲ ساعت 19:9 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه