یک بی تفاوتی خاص
یادم می آید زمان دانشگاه وقتی که دانشجوی لیسانس بودم از آمدن عید متنفر بودم، از این بیست و چند روزی تعطیلی که باعث دوری از دوستان میشد و از همه هیاهو هیجان دانشگاه دورم می کرد، بدم می آمد. حالا اما یک حس بی تفاوتیای دارم نه خوشحال و نه غمگین از آمدن عید. نه هاهویی هست که از دوری اس دلتنگ شوم و نه خستگی عمده ای که بخاطر چند روز تعطیلی خوشحال باشم.
عید آنجایش خوب است که به رسم قدیم آدم می تواند اقوام دور را ببیند. من بر خلاف بسیاری از دوستانم معتقدم فامیل هایی را که سالی یک بار می بینیم نباید از یاد برد، آنها هنوز هم سرمایه اجتماعی ما هستند و تداوم همین روابط فامیلی و خویشاوندی می تواند از تنهایی انسان گرفتار امروز کم کند و زندگی را قدری سهلتر...
حالا البته این از بی تفاوتی من نسبت به تعطیلات بیست روزه فروردین که کار و بار را به محاق می برد و دوستان را به فراق می کشد، کم نمی کند. این ها را هم اینجا می نویسم که وبلاگ به سیاق قدیم زنده بماند و الا چند روز سفر رفتن و عکس گرفتن و در اینستا گذاشتن و این حرف های معمولی خیلی هم نوشتن و توضیح ندارد.
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه