...

خانه تو دور است

و من از تمام دوري‌ها زجر مي‌كشم

دورها مي‌ايستي

دورهاي دور

و من از ايستادن زجر مي‌كشم

...

تو را كه مي بينم لبخند مي‌زنم

 لبخند كه مي‌زنم زجر مي‌كشم

از دست‌هايت كه بوي غريبه‌ها را مي‌دهند

بيزارم

دست‌هاي تو را مي‌گيرم

دست‌هايت را كه مي‌گيرم، زجر مي‌كشم

در تو خيره نـشدن سخت است

 تو را  مي‌بينم و در تو

                   خيره مي‌شوم

در تو  كه خيره مي‌شوم زجر مي‌كشم

تو در دورترين جاي دنيا هستي

و باز اشتياق تو را دارم

و من

        هميشه از اشتياق زجر مي‌كشم

تمام نمي‌شوي در من

مثل فرياد سربازها وقت فتح

مثل نگاه خيره آن مرد اعدامي به چارپايه و دار

مثل هراس كودكي‌هايت از گم شدن در شلوغي بازار

تمام نمي‌شوي در من

تمام نمي‌شوي و من زجر مي‌كشم