نمایی از مینای شهر خاموش به کارگردانی امیر شهاب رضویان
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
به این فکر کنید که از عشق بچگی هاتان یک دختر زرتشتی اهل بم تبعید شده باشید به اروپا برای پزشک شدن اون هم به دستور پدری که سرهنگ بوده به این فکر کنید که سی سال بعد برگردید به ایران به وطنی که نه خیابونهاش براتون آشناس نه ادماش و نه عادات مردمانش...به این فکر کنید که شهرتون هم بم باشه  هم بم بعد زلزله و آوار شدنش...مینای شهر خاموش هر چه که نداشت اما کنایه داشت کنایه به همه مناسبت های زندگی ایرانی از عادات عادیش گرفته تا عاشقی ها و روحیات مردمش... چه اونجایی که راننده اقای دکتر رو ۱۲دقیقه تو فرودگاه معطل میذاره چه وقتی که دکتر پنجره اتاقش رو تو هتل کنار میزنه و ترافیک احمقانه نصف شب رو نگاه میکنه و چه اونجایی که استاد موسیقی به شاگرد دخترش با هیزی میگه تار بزن... مینای شهر خاموش همچنین از نگاهی دیگه حکایت عشق بود ...و صد البته شخصیت پردازی خوب فیلم باعث شده بود تا ضعف های داستان و روایت به خوبی پوشیده بشه و کمتر موضوع اصلی داستان و خط روایی فیلم که دارای ضعف های زیادی بود دیده بشود از ترتیب اتفاقات و خط سیر روایت در داستان فیلم که بگذریم اما در نهایت مینای شهر خاموش عاشقانه خوبی بود عاشقانه ای که نم اشکی هم به یاد بم گوشه ذهن و چشم آدمی مینشاند
 
 
پ ن ۱: عصر امروز هم رفتیم کنسرت همایون شجریان..خوب بود چون نباید از پسر شجریان انتظار داشت که به خوبی پدرش باشد و معمولی بود چون کنسرت های موسیقی در ایران به جز کنسرت یک نفر همه معمولی بوده اند تا حالا
 
پ ن ۲:منظور از امروز در بالا روز دوم شهریور است...مطلب رو ثبت موقت گذاشته بودم اما بخاطر سفرهای پشت سر هم فرصت به روز کردن پیدا نکردم تا امروز
 
پ ن ۳:این دهان بستی دهانی باز شد....ماه رمضون رو دوست دارم با تمام خاطرات دهاتی ام و با یاد همه پیرمردهای جلسه قرائت قرآن کبودراهنگ و شبی یک جز از قرآن خوندنشون پیرمردهایی که الان مطمئنا خیلی هاشون دیگه نیستند
 
...همین