الهی العفو
یادش به خیر شب های قدر که می شد با صادق و مرتضی و حمید خدا بیامرز می رفتیم کنج مسجد جامع کبودراهنگ و می نشستیم تا باقی بچه های هیئت هم برسند بعد شروع که می شد نم نم جماعت که صدای الغوث الغوث شون بلند می شد بچه های کم سال تر می خوابیدند و ما که تازه پشت لبمون سبز شده بود بنا میذاشتیم به ازار و اذیت اون طفلک ها...یادش به خیر خدا بیامرز حمید تفریح کوچیکش گذاشتن مهر روی بخاری بود و بعد عوض کردنش با مهر بچه ها،اون بنده خدا ها هم بی خبر از درجه بالای حرارت مهر وقتی سرشون رو میذاشتن برا سجده رو مهر دادشون می رفت هوا...
اما حالا شبهای قدر باید بشینم و نهج البلاغه رو باز کنم تو خلوت و تنهایی خودم بخونم و بخونم که "به یاد داشته باش همه را فهمیدن همه را بخشیدن است"...حالا سالها از اون روزگار پر هیاهو و معصوم میگذره حالا حمید پنج سالی هست که فوت کرده،صادق متاهل شده و مرتضی هم یه کاسب سر شلوغ حالا منم و شبای قدر بی همه...
الهی العفو
الهی العفو
الهی العفو
+ نوشته شده در یکشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 13:38 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه