چه حلاج ها رفته بر دارها...
...سرهنگ عبدالرشيد در بهار 1975 ميلادي (اوايل دهه پنجاه شمسي) در رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغالتحصيل شده است و با آغاز جنگ و تجاوز بعثيها به ايران مأموريت مييابد اسراي ايراني خط مقدم جبههها را بازجويي و از آنان كسب اطلاعات كند.
... اعتراف ميكند كه اسراي ايراني را پيش از به شهادت رساندن شكنجههاي شديد ميداده است؛ براي مثال وي درباره يك اسير ايراني كه بر اثر اصابت مين پايش را از دست داده بود، ميگويد زماني كه اين اسير را بازجويي ميكردم به علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش نمودم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقيقه پس از قطع محل قطع شده را با فندك ميسوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم، اما مقاومت حيرتآور او كه بسيار جوان هم بود، من را خشمگين ساخت و با اره پاي او را نيز قطع كردم، اما اين اسير ايراني هيچ اطلاعاتي نداد.
... اعتراف ميكند كه اسراي ايراني را پيش از به شهادت رساندن شكنجههاي شديد ميداده است؛ براي مثال وي درباره يك اسير ايراني كه بر اثر اصابت مين پايش را از دست داده بود، ميگويد زماني كه اين اسير را بازجويي ميكردم به علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش نمودم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقيقه پس از قطع محل قطع شده را با فندك ميسوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم، اما مقاومت حيرتآور او كه بسيار جوان هم بود، من را خشمگين ساخت و با اره پاي او را نيز قطع كردم، اما اين اسير ايراني هيچ اطلاعاتي نداد.
...شاید این سرنوشت خیلی های دیگر هم بوده...به پدرم فکر می کنم و اینکه بعد از اسیر شدن پسر دایی و دوستانش همیشه با اشک می گفته جنگ چیز بدی است
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر ۱۳۸۷ ساعت 23:34 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه