شعری از بیژن ارژن
امروز از صبح یاد این شعر بیژن ارژن افتاده ام، این قدر توی مخم رژه رفت تا مجبور شدم کاملش را پیدا کنم و اینجا برایتان بیاورم
پسر شدیم و بدون پدر بزرگ شدیم
و با هزار غم و دردسر بزرگ شدیم
و جنگ بود- و آوارگی- و دربهدری
سفر رسید وَ ما با سفر بزرگ شدیم
پدر همیشه سفر بود -مثل اینکه نبود
و ما بدون پدر با خطر بزرگ شدیم
پدر قطار قشنگش قطار ِ رفتن بود
و ما به شوق سفر بود اگر بزرگ شدیم
پدر رسید و ما از قطار جا ماندیم
پلاکش آمد و ما با خبر بزرگ شدیم
قطار پوکهی خالی -و زیرسیگاری
چقدر جای تو خالی پدر، بزرگ شدیم!
که ما بزرگ نبودیم -این شکوه تو بود
به چشم مردم دنیا اگر بزرگ شدیم...
+ نوشته شده در دوشنبه یکم آذر ۱۳۸۹ ساعت 14:8 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه