امروز سالگرد صدور قطعنامه ایست که به موجب آن آتش بس میان ایران و عراق برقرار شد و عراق از سوی سازمان ملل بعنوان آغازگر جنگ معرفی شد، جنگی که در طول هشت سال آن تمام غرب و شرق با تمام توان تسلیحاتی خود آشکار و پنهان در مقابل ملت ایران قرار گرفتند و از هیچ جنایتی علیه بزرگ و کوچک آن خودداری نکردند؛ جنگی که در آن بمب های آمریکایی و بمب افکن های فرانسوی در معیت مواد شیمیایی آلمانی و کارگران عراقی که نقش عملگی و راهبری این هواپیماها را داشتند در حق کودکان و زنان ما هیچ کم نذاشتند و تا می توانستند خانه هاشان را ویران کردند و خودشان را غرقه به خونی که پاک بود و بی گناه...

و امروز سالهاست که جنازه ان مردانی که روبروی این همه ظلم قد علم کردند، زیر خاک پوسیده است، شهرها دیگر نشانی از بمباران و حجله شهادت و عکس های پی در پی شهیدان بر روی دیوار کوچه و خیابان ندارد، اما هنوز هم ترکش آن خاطرات تلخ یک جایی گوشه دل آدم هایی مثل من که زخم خورده این جنگ هستند، درد درست می کند و هرقدر هم زندگی صورت های رنگ و وارنگ خودش را نشان می دهد این درد فراموش نمی شود.

هنوز هم خیلی از شب ها این درد تا آنجا می شکد که بالشم خیس اشک بشود و ناخودآگاه از هرچه نام جنگ بر آن است متنفر باشم. من سادیسم جنگ ندارم اما باور کنید اگر یک روز در برابر یک نفر از آن آدمهایی قرار بگیرم که این جنگ را بر ما تحمیل کردند و یا در این جنگ کنار صدام ایستادند شده با دندان و ناخن انتقام خواهم گرفت...مخصوصا اگر آن یک نفر از دار و دسته این مثلا مجاهدین خلقی باشد که با خوش رقصی برای صدام خنجرهایی فراوانی از پشت بر پیکر ملت ما زدند.