دیشب با خود م فکر می‌کردم که من در چند سال گذشته خاطرات عجیب و غریبی با آغاز ماه رضان داشته‌ام، یکی مثلا اینکه ماه رمضان دو سال پیش دقیقا یک روز مانده به آغاز ماه رمضان راهی هند شدم . از این که فردای اولین روز رسیدنم به چه ضرب و زوری بلند شدم برای سحری خوردن و چقدر حس غربت و دوری از سفره سحری خوران خانه‌مان اذیتم کرد به کنار، نکته جالب این بود که اولین روز رسیدن من به هند مصادف بود با اولین روز تصویب قانون آزادی همجنس‌بازی در هندوستان ...

از تصویب این قانون خجالت آور در هند من یک نفر که کلی اذیت شدم، تصور کنید اولین روز ماه رمضان باشد، اولین روز رسیدن تو به یک مملکت غریب باشد و اولین روز تصویب قانون آزادی همجنس بازی هم باشد و مردم هند در آن هوای گرم شبه قاره، تمام خیابان‌ها را در اعتراض به این قانون پر کرده باشند و تو مجبور باشی از میان آنها بگذری به کلاس درس برسی

البته یک تکته ناگفته نماند آن هم اینکه مملکت هفتاد و دو ملت هندوستان از ترک و تازی و هندی گرفته تا مسلمان و هندو و مسیحی و یهودی به این مصوبه اعتراض کردند و چندین روز هم خیابان‌ها مملو از مردم معترض بود...البته الان یادم نیست که این قانون لغو شد یا نه

یکی دیگر از خاطرات عجیب و غریب من و ماه رمضان نحوه افطار کردن است، همان سالی که هند بودم اولین روز ماه رمضان با یک لیون آب آن هم با طعم هندی در خیابان و میان شلوغی و ازدحام و بوی...افطار کردم

سال پیش هم اولین روز ماه رمضان نتوانستم وقت افطار به خانه برسم و این شد که با یکی دو تا زردآلو افطار کردم و کلی هم اذیت شدم آن شب و امسال هم که باز توفیق نشستن سر سفره افطار نصیبم نشد و بالاجبار با یک لیوان آب طالبی زیرپل سیدخندان افطار کردم.