حالا چند سالي است روز تولدم كه نزديك مي‌شود هول و هراس برم مي‌دارم، مي‌دانم هر كدام از اين روز تولدها كه مي‌آيد و مي رود، روز حساب نزديك‌تر مي شود... در دلم مي‌گويم: يا امان الخائفين

دوباره 15 ارديبهشت شد و رسيد روزي كه اسمش را گذاشته بوديم، درست وسط بهار روزي كه من متولد شدم و بهار جنگ زده 64 براي مادرم به دو قسمت مساوي تبديل شد، نيمه اي ساكت و رازآلود و نيمه‌اي شلوغ و درهم