براي خواهر كوچكم؛ مهدخت

من امن و عذاب در هم آميخته‌ام

پاييزم و رنگ‌ها... به هم ريخته‌ام

برگي شده‌ام كه خاطراتش سبزند

سخت است

            ولي از خودم آويخته‌ام


پ ن 1: از روزهايي كه عروض ميخواندم و بلد بودم، لااقل 8 سال گذشته، در اين مدت هيچ وقت فكر نكردم دوباره برگردم و چيزي شبيه شعر در قالب‌هاي آنچه شعر كلاسيك مي‌نامند بنويسم، يا عروض و قواعد آن را با خودم مرور كنم...براي همين بايد عذر خواهي كنم از سكته‌هايي كه در اين دو بيت وجود دارد.