چهار گاه
ما را رمقي به سعي ساقي كه نماند
جز وحشت يك خيال ياغي كه نماند
مرديم و كسي سكوت ما را نشكست
جزخاطره سبز چراغي...
كه نماند
***
در خاطرم ماندي و من حالا اسيرم
گفتي بمانم آنقدر تنها...بميرم
*باران برايت بغض خيسي خواهد آورد
يك رد پا از من كه در رويا اسيرم
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۱ ساعت 18:47 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه