به وصال نمیرسد
این خیابان های گر گرفته دود اندود

...شهری باید

که پله پله بالا برود

در خاطرات كودکی ات

و آرام

رام  شود

              روی سینه غم

ما را نماند

فرصت آنکه بریزیم

                           بشکنیم
و خیابان ها

خیابان های یک طرفه

اندوه همیشه مارا

تکرار کردند

آه

پله های رو به بالای

شهر مادری ام

آه...

پ ن 1: شايان ربيعي را از روزهاي اول بودنم در دانشكده ارتباطات مي‌شناسم، هم‌زخم و هم‌سفره و هم‌كارو هم‌راه بوده‌ايم در تمام اين سال‌ها...همه اينها در برابر صفاي روستايي ش هيچ است