شعري براي شايان
به وصال
نمیرسد
این خیابان های گر گرفته دود اندود
...شهری باید
که پله پله بالا برود
در خاطرات كودکی ات
و آرام
رام شود
روی سینه غم
ما را نماند
فرصت آنکه بریزیم
بشکنیم
و خیابان ها
خیابان های یک طرفه
اندوه همیشه مارا
تکرار کردند
آه
پله های رو به بالای
شهر مادری ام
آه...
پ ن 1: شايان ربيعي را از روزهاي اول بودنم در دانشكده ارتباطات ميشناسم، همزخم و همسفره و همكارو همراه بودهايم در تمام اين سالها...همه اينها در برابر صفاي روستايي ش هيچ است
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۱ ساعت 19:59 توسط مهدی جلیلی
|
دکترای ارتباطات از دانشگاه علامه