"...آنگاه زندگی نکبت آلودی برای فردریک اغاز شد،به صورت انگل آن خانه در آمد.

اگر کسی کسالتی داشت روزی سه بار به عیادتش می رفت،کوک کننده ی پیانو را او خبر می کرد؛دست به هزار کار می زد تا جا باز کند و خوش بیاید...با ظاهری خوشحال قهرهای مارتِ و نوازش های اوژن را تحمل می کرد که عادت داشت دست های کثیفش را روی صورت او بکشد."

 

مهمترین نتیجه ی انقلاب هایی که اروپای کهنه ی قرن نوزدهم را تکان داد و یکی از بزرگترین آنها انقلاب 1848 بوده است؛نظم تازه یا به عبارت درست تر بی نظمی ای بود که در ادبیات این دوران به وجود امد و یکی از نمونه های فاخر آن را می توان "تربیت احساسات" دانست. به گونه ای این اثر را می توان به عنوان نمونه و نماینده ای متعالی از فضای زندگی اجتماعی مردم دراروپای قرن نوزده به حساب آورد.

موضوع رمان شاید برای مخاطب ایرانی کمی نا ملموس بنماید؛ماجرا از این قرار است که پسر جوانی که اهل هنر نیز هست در طی یک سفر دریای عاشق همسر یکی از چهره های با نفوذ که از قضا کاسبی مربوط به هنر هم دارد؛می شود و به هر ترتیب که می تواند سعی در نزدیک کردن خود به این زن دارد.

اوج داستان در جاهایی قرار دارد که برخوردها و برداشت های درونی فردریک از برخورد با خانم آرنو روایت می شود؛پاراگرافهایی که هنرمندانه زندگی بورژوازی و روابط بین آدمهای این ساختار را به تصویر می کشد و به نوعی آن را برای مخاطب در بوته ی نقد قرار می دهند.در واقع شخصیت های رمان فلوبر خلاف عادت موجود در رمانها ی پیشین قهرمانان یا ادمهای خاص نیستند که در موقعیتهای خاص و استثنایی گیر کرده باشند،بلکه آدمهایی کاملا معمولی و متعلق به طبقه های تعریف شده و مشخص هستند که عکس العملهای انان نیز منطبق بر انتظارات مخاطب است.

ویژگی بارز در "تربیت احساسات" ِ گوستاو فلوبر جابجایی آسان و بی تکلف فضاهای رمان است،این که گوستاو فلوبر اینقدر راحت از فضایی به فضای دیگر در بطن داستان نقل مکان می کند بی نظیر است.ویژگی خاص او در این رمان پردازش شخصیت هایی است که با کلماتی بسیار ساده معرفی می شوند،درگیریها و مشکلات آنها خیلی ساده و بدون تکلف پرداخت می شود و بدون هیچ اطنابی ،فلوبر نوبت را به شخص بعدی و فضای متعلق به او می دهد.